هدف از اين وبلاگ ايجاد انگيزه،صحيح زندگي كردن براي جوانان با اميد ها و آرزوهاي خود مي باشد.
++++++++++++++++++++
هر كجا زندگي باشد،اميد هم هست..
++++++++++++++++++++
ثروتمندی از ذهن شروع می شود..
++++++++++++++++++++
زشت ترين آدم با اخلاق خوبش زيباست..
++++++++++++++++++++
راستش را بگو اول به خودت بعد به دیگران..
   

شاعران » کارو »آرامگاه عشق
جمعه ۱۲ آبان ۱۳۹۱ ساعت 16:9 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

آرامگاه عشق

شب سیاه ، همانسان که مرگ هست
 قلب امید در بدرومات من شکست
سر گشته و برهنه و بی خانمان ، چو باد
 آن شب ،‌رمید قلب من ، از سینه و فتاد
زار و علیل و کور
بر روی قطعه سنگ سپیدی که آن طرف
 در بیکران دور
افتاده بود ،‌ساکت و خاموش ، روی گور
گوری کج و عبوس و تک افتاده و نزار
 در سایه ی سکوت رزی ، پیر و سوگوار
 بی تاب و ناتوان و پریشان و بی قرار
 بر سر زدم ، گریستم ، از دست روزگار
 گفتم که ای تو را به خدا ،‌سایبان پیر
 با من بگو ، بگو ! که خفته در این گور مرگبار ؟
 کز درد تلخ مرگ وی ، این قلب اشکبار
 خود را در این شب تنها و تار کشت ؟
 پیر خمیده پشت ؟
جانم به لب رسید ، بگو قبر کیست این ؟
 یک قطره خون چکید ، به دامانم از درخت
 چون جرعه ای شراب غم ، از دیدگان مست
 فریاد بر کشید : که ای مرد تیره بخت
 بر سنگ سخت گور نوشته است ، هر چه هست
 بر سنگ سخت گور
 از بیکران دور
 با جوهر سرشک
 دستی نوشته بود
 آرامگاه عشق